حرف های دلتنگی | ||
|
تا حالا شده دلت بگیره؟از دست غصه دق کنه بمیره؟
تا حالا شده که محتاج بشی؟حتی خدا هم دستتو نگیره؟
تا حالا شده یه روز بی خبر،عشقت بره بهونشو بگیری؟
بفهمی هر چی میگفت دروغ بود،کم بیاری دلت بخواد بمیری
تا حالا تنها یه جا نشستی؟بی صدا توی خودت شکستی؟
حس خجالت بشینه رو چهرت،از این که حس کنی اضافی هستی
تا حالا شده چیزی ببینی؟دلت بخواد کور بشی و نبینی؟
ای خدا ، زندگیم نقش بر آبه،حال قلب عاشقم بد جور خرابه
قسمت میدم که جونمو بگیری،زنده بودن واسه من عین عذابه
تو که از حال دلم با خبری،چرا گریه هام نداره اثری ؟
به چه جرمی ای خدا بگو به من،داری آبروی من رو میبری ؟
نمیدونی بعضی وقتا پیش میاد به دل خودم ترحم میكنم
بی تو اونقدر ذهن من مشغوله خودمو تو جمعیت گم میكنم
بی تو حتی به خودم شك میكنم گاهی یادم میره كه اسمم چیه
مرز دیوونگی و عشقو ببین تو نباشی به همین باریكیه
دارم از دوری تو میمیرم تو كه نیستی با خودم درگیرم
مث دیوونه ها سراغتو روزی صد بار از خودم میگیرم
نمیدونی تا چه حد غمگینم بی تو آیندمو بد میبینم
مگه میشه تو رو از یاد ببرم بی تو من تا به ابد غمگینم
تو كه نیستی جای خالی تو رو روز و شب با فكر تو پر میكنم
چشامو میبندم و مثل قدیم خودمو با تو تصور میكنم
بی تو حتی خواب به چشمام نمیاد شب بی خوابی من نمیگذره
كاش میشد خواب چشاتو ببینم كاش میشد با گریه خوابم ببره
نمیدونی كه چقد دلتنگم دارم از دوری تو میمیرم
بی تو دیوونه شدم سراغتو روزی صد بار از خودم میگیرم
خیلی وقته كه تو رفتی اما حلقه تو هنوز تو دستام دارم
تو تموم عشق و امید منی چجوری من از تو دست بردارم
|
|
[ طراحي : تم باکس ] [ Weblog Themes By : TeMBoX.Tk ] |